سال 1391 اولین یادداشت

سلام عزیزکم

هر بار خواستم بیام فرصت نشد یا شد و اینترنتم قطع بود ولی خوب بالاخره اومدم

الان پرنسس ما هفت ماه و چند روزه هستی

سال جدید و شروع کردیم سه نفری پارسال همین موقع کجا بودی جوجو خووووووشل

ما برا عید شمال بودیم چند تا عکس برات گذاشتم که تو ادامه مطلب هست

از خودت بگم که همش داری چهار دست و پا میری یه جا بند نمیشی و در و دیوار و پا ی منو میگیری و بلند میشی بعد میفتی و گریـــــــــــــــه

ای وای که همین الانم داری شیطونی میکنی

قطره اهن بهت نمیسازه شکمت زیاد کار میکنه نمیدونم ببرمت دکتر یا نه

امروز بهت زرده تخم مرغ دادم ذوست داشتی

انقده شیطونی میکنی و نمیزاری به کارام برسم که منی که مخالف روروئک بودم مجبور شدم دیروز با بابایی و شما رفتیم برات روروئک خریدیم

دایم پیشت هستم نکنه اتفاقی بیفته تمام وقت منو پر کردی

بابایی هر چی میخوره میزاره تو هم مزه کنی

تازه مگه کسی میتونه نون رو از شما بگیره واویلا

از سخنان شما

میگی ددددددددددددددد   گگگگگگگگگگگگگگ

اخ جون بالاخره هوا گرم شد و دیگه لباس استین کوتاه و راحت مپوشی و من کیف میکنم

بازم میام برات مینویسم خانومم فعلا برم  بوس بوس هزار تا

این عکس لباسای عید پرنسس ما

اولین غذا خوردن

نارتا و سبزه عید

نارتا و برف عید

نارتا  و افتاب

نارتا رانندگی میکند

نارتا و باباجونش

نارتا سبزه شو میندازه تو اب

برگشتیم خونه اخ جون هچ جا تخت خود ادم نمیشه

پرنسس موزیک گوش میدن

روسری قمرز بهم میـــــــــــــات ؟؟؟؟