روزهای مادرانه من
عزیزم دلبندم عمرم جونم
این روزها همش دارم مادری میکنم
مادری یعنی چی؟؟
یعنی اینا
الان تو بغلمی و یه دستی میتایپم
یعنی یه دستی اشپزی مینکم یه دستی ظرف میشورم خونه رو مرتب میکنم.... پس اون یکی دستم کو خوب معلومه تو بغلمی عشقم
یعنی تند تند غذا میخودم یعنی وقت نمیکنم واسه خودم مثل قدیم غذاهای خوشمزه و رنگین درس کنم
یعنی حتی نمیتونم شیر موز درست کنم چون تو از صدای مخلوط کن میترسی دلبندم
یعنی لباسا رو بنداز تو ماشین صبح برو تا غروب درشون بیار
یعنی با هزار زحمت دقت سوپ درست کن اما پرنسس خانوم نخورن..... بزار تو یخچال دوباره بعد یک ساعت درش بیار بزار رو اجاق .... تلفن زنگ میزنه اخیششش میشینی رو مبل و حرف میزنی دلت واشه....قطع میکنی ..... ای وای .....سوپ ســـــــــــوخت..... حالا از دوباره سوپ درست کن .... اونم یه دستی
مادری یعنی همین الان از سر و کولم بالا میری و من ذوق میکنم برات... فدات میشم ... ای واااای موهای منو نکن ..... پس چرا دست میزنی عزیزم عشقم قربون دست زدنت برم من
مادری یعنی خواب بعد از ظهر تعطیل
یعنی صبح از خواب پا میشی اول پوشک شما اول صبحونه شما بعد اگه شد یه دستی صبحونه من
مادری یعنی
تو تمام عشق و زندگی منی یعنی عاشقتم دیوونه وار
همه اینا رو دوست دارم اینا این سختیها فدای یه تار موهات
خیلی خوشحالم که مادر هستم عزیزکم و یه دختر نااااااااااز دارم
تمــــــــام دنیای منی