نارتانارتا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

یه نینـــــی و یه مامان کــــــوچولو

آب بـــــازی .... یـــــک سال و یـــــــک ماهگی

قند و عسلم ... عشقم ... زندگی ام.... عمرم ... جونم ..... وای ی ی ی فدات میشما فدای چشمای نااااااااازت وقتی به من زل میزنی دخترم زندگی ام اگه بدونی من و بابا چقدر دوستت داریم و چقدر برات زحمت میکشیم ... در اینده که بزرگ شدی خدای نکرده هیچ وقت مارو ناراحت نمیکنی ... بابا جونت که دربس در اختیار شماست دایم ازش میخوای باهات انواع بازی ها رو بکنه ... بابا هم از بیرون برگشته و خسته و کوفته ولی با چه عشقی باهات بازی میکنه که بیا ببین .. الان وقتی من و بابایی داریم تلوزیون میبینیم تو میری صدای باند رو از جلو کم میکنی ...و حالا وسط فیلم یا برنامه ... ما هم زورمون میاد بریم زیاد کنیم....ولی میریم بلند میکنیم صدارو ... حالا از دوباره میری .... ک...
23 فروردين 1392

سال 1392 .... پرنسس 18 و نیم ماهه ما

 دخترم ماهم عمرم جونم خیلی وقت شد نیومدم وبت رو اپ کنم دلبندم سال 1392 شد الان 19 ماهته خانومی من .... بزرگ شدی .....همدمم شدی.... دوستم شدی .... از نارتا جونم بگم   کلمات زیادی رو میگی یادم نمیاد الان بگم کلا ادمی ام زیاد نمیتونم تعریف کنم ههههه بابا ..مامان.. ددر  ( بیرون ).. اب ... نون .. نونی ( نودل ) ...باد ( باز ) ...دالی (دایی)... عم ( عمه و عمو )..جیش ... سی ( شیر ) ... خیلی چیزا میگی .ولی یادم نمیاااااااااااااااد چــــــــــــــراااااااا.... از ادمایی نیستم که خوب بتونم خاطره تعریف کنم ... ولی باباییت خیلی خوب میتونه همه چیز رو تعریف کنه  روزها شیر نمیخوری و فقط شب ها ..... البته بعد واکسن 18 ماهگی ...
23 فروردين 1392

این روزای نزدیک به تولد یک سالگی دخترم

این روزهای نزدیک به تولد یک سالگی دخترم چگونه میگذرد اصلا غذا های خودشو نمیخوره و دایم شیر میخوره برای همین کلا اعصابم خورده چون شبا چند بار بیدار میشه و شیر میخواد اخه الان دیگه بزرگ تر شده باید غذا بخوره تا سیر سیر شه بگیره بخوابه تا خود صبح   چون شیر مادر زود هضم هست و تازه برای تو دیگه غذای اصلیت به حساب نمیاد یعنی سیرت نمیکنه گلم سیب زمینی سرخ کرده میخوری .... درست میکنم و وسطشو میدم بهت میخوری ولی حالا غذای خودت سوپ یا فرنی  یا سرلاک یا گته گوشت یا ... باشه رو تو برمیگردونی و چشماتو میگیری  سرتو خم میکنی و کلا پا میشی میری یادم رفته بگم الان دو هفته هست قشنگ راه میری میفتی دوباره پا میشی راه میری ....
24 مرداد 1391