4 ماهگی دلبندم
عشقم الان تو بغلمی میخواستم یه چرت بخوابم که نزاشتی اومدم اینجا برات بگم از این روزا
عزیزکم من و تو یه هفته ایی بود خونه مامانم بودیم چون بابابزرگ من به رحمت خدا رفت
٢٠ دی واکسن ٤ ماهگی تو زدم و تا صبح مراقبت بودم تا تب نکنی و برات کمپرس سرد گذاشتم تا پاهای نازت باد نکنه
حالا دیگه منتظرم ببینم کی غذاتو شروع کنم ههههههههههههه
وای کوشولوی من غذا بخوره اخ جووووووووووون
همش همه بهت میگن مهربون
اخه خیلی ملوسی و برا همه میخندی و بغل همه میری
حتی وقتی میخوای بخوابی و چشات داره غرق خواب میشه هم یکی یه چیزی بگه یه تبسمی براش میکنی الهی فدات شم
عروسکم این روزا خیلی بازیگوش شدی همش یکی باید باهات بازی کنه اگه نه غرغر میکنی
تازه موقع شیر خوردن هم بازیگوشی میکنی و واسه هر صدایی برمیگردی ببینی چه خبره (البته شیر خودمو میخوری تا الان و تا جایی که بتونم سعی میکنم شیر خودمو بهت بدم عزیزم )
هر چی دستت میاد مستقیم میره توسط دهن کوشولوت تست مزه میشه ببینی خوردنیه چه مزه اییه
دلم میخواد پستونک بخوری ولی نمیخوری اخــــــــــــه چـــــــــــــــــــــــــــرا
از اون اویز موزیکالت میترسی اخـــــــــــه چــــــــــــــــــــرا
زور میزنی از جات بلند شی و بشینی تا نیمه بلند میشی جوجو البته خیلی وقته این کارو میکنی یقه پیرهنتو میکشی و میخوای بلند شی بشینی
عشقمی قلبمی همیشه کنارتم همه جوره روم حساب کن. من و بابا جون همیشه پشتت هستیم
خدایا شکرت به خاطر همه داده هات و نداده هات