نارتانارتا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

یه نینـــــی و یه مامان کــــــوچولو

نیم سالگی گلم و عید نزدیک است

عزیزکم دردونه ناز مامان عجله ایی اومدم اخرین پست سال ٩٠ رو بزارم و برم ٦ ماهگیت مبارک خانومی چه زود گذشت برا عید برات پیرهن خوشکل خریدیم ٢ تا و یکی هم که کادو داشتی شد ٣ تا  یه کفش کوشولو الان غذا میخوری سوپ فرنی  حریره  خیلی بغلی شدی همش باید بغلت کنیم دور دور بچرخیم تو خونه   الانم قراره شام بریم بیرون بابایی هی تذکر میده میکه پاشو بریم   فعلا بای زودی میام تو سال جدید برات مینویسم گلم بوس بوس
28 اسفند 1390

دوستت داریم عشق ما

دوستت دارم وقتی خوابیدی مثل فرشته ها دوستت دارم وقتی صبح ها بیدار میشی و با اون چشمای قشنگت و لبخندت دنیا رو به من میدی دوستت دارم وقتی تو خونه داری چهاردست وپا میری تمام حواست به منه که نکنه یهو غیب بشم دوستت دارم وقتی میخندی و ریسه میری اونقدر میخندی که میترسم نکنه دلت درد بگیره دوستت دارم وقتی موهامو میکشی و میپیچی تو اون دستای کوچیکت دوستت دارم وقتی بابایی میزارتت رو دوشش و تو خونه راه میبردت کیف میکنی دوستت دارم وقتی بعد شیر خوردن تو بغلم خوابت میبره تا میزارمت رو تختت بیدار میشی دوستت دارم وقتی رو پاهات نگهت میدارم ذوق میکنی دوستت دارم وقتی بهت غذا میدم دهن کوشولوتو باز میکنی واسه خوردن غذا دوستت دارم وقتی دائم م...
15 اسفند 1390

5 ماهگی دخترک دلبند ما ... کلاه بافتم برات عزیزکم

ملوسک من سلام   مدتی هست با بافتنی مشغول شدم اصلا نیومدم سراغ اینترنت دو تا کلاه خوشکل برات بافتم یه جفت پاپوش یه جفت دستکش کوشولو اینم عکس     خیلی ناز شدن مثل خودت دخمل قشنگ من هفته پیش رفتیم شمال .... بابا جونت تا خبر دار شد شمال برف میاد یه دفعه ایی تصمیم گرفت بریم شمال همش هم میرفت بیرون شکار پرنده   و برف بازی .....اتقد دیگه رفته بود تو این برفا و جنگل پاهاش درد گرفته بود خلاصه خیلی خوش گذشت بهمون .... خصوصا به بابایی راستی یه هفته بعد واکسن ٤ ماهگی خوشگلمو  بردم مطب برای ویزیت و قد و وزن و ... تو مطب از بقیه که مریض بودن ویروس گرفتی و مریض شدی بدج...
25 بهمن 1390

4 ماهگی دلبندم

        عشقم الان تو بغلمی میخواستم یه چرت بخوابم که نزاشتی اومدم اینجا برات بگم از این روزا   عزیزکم من و تو یه هفته ایی بود خونه مامانم بودیم چون بابابزرگ من به رحمت خدا رفت ٢٠ دی واکسن ٤ ماهگی تو زدم  و تا صبح مراقبت بودم تا تب نکنی و برات کمپرس سرد گذاشتم تا پاهای نازت باد نکنه حالا دیگه منتظرم ببینم کی غذاتو شروع کنم    ههههههههههههه    وای کوشولوی من غذا بخوره اخ جووووووووووون  همش همه بهت میگن مهربون اخه خیلی ملوسی و برا همه میخندی و بغل همه میری حتی وقتی میخوای بخوابی و چشات داره غرق خواب میشه هم یکی یه چیزی بگه یه تبسمی براش میکنی اله...
26 دی 1390

تو یه عروسکی

  قشنگم تو عروسک منی شب و روز کارم شده عروسک بازی میچلونمت بوست میکنم و قربون صدقت میرم اخه تو یه عروسک نازی  عروسکی ملوسکی عسلکی  عشق منی همه زندگی منی وقتی باهات بازی میکنم میخوام زمان از حرکت بمونه و من و تو تا ابد با هم بخندیم و بازی کنیم وقتی میخندی دنیام پر از شادی و خوشبختی میشه صبح ها از خواب بیدار میشی و چشمای نازتو باز میکنی  بهم میخندی  دست و پا میزنی و من یه صبح قشنگ رو شروع میکنم با حضور تو عاشقتیم من و بابایی نفـــــــــــــــــس      شب چله خونه مامان بزرگ بودیم ( مامان بابا ) و نفس من لباس هندونه پوشیده بود  تل هندونه هم ز...
6 دی 1390

نینــــــی پارتـــی .... پارتـــی هنـــدونه ایی

پرنسس من سلام شنبه ٢٦ آذر ١٣٩٠ من و شما به همراه آرنیکا و مامانش رفتیم  نینــــــی پارتـــی هنـــــدونه ایی خیلــــــــــــــــی خوش گذشت بهمون همه نینی ها لباس هندونه ایی پوشیده بودن  مریم جون مامان سوفیا زحمت کشیده بود میز شب یلدا چیده بود و کیک و کلی عکس گرفتیم و کلی خوش گذروندیم با نینی های نازمون شما هم ١٠٠ روزت بود خانومی ( اما چه حیف چون الان فهمیدم که تو هم اونروز ١٠٠ روزت بود چون مامان سوفیا واسه سوفیا کیک ١٠٠ روزگی گرفته بود کاش یه عکس دو تایی بغل کیک براتون مینداختیم )   عیب نداره گلم خوب هر چی باشه من و شما تو ١٠٠ روزگیت تو یه جشن فوقالعاده بودیم و خیلی بهمون خوش گذش ...
29 آذر 1390

نــــــــــارتا جونم به دنیا اومدنت مبــــــــــــــارک

  تولدت مبـــــــــــــــــــارک پــــــــــــــرنسس ما   نارتا ی ما روز جمعه ١٨ شهریور ٩٠ با زایمان طبیعی تو بیمارستان صارم دنیا اومد   دختر قشنگم ببخشید که وقت نکردم زودتر از اینا بیام وبلاگت رو اپ کنم باید بدونی که که سر ماملنی و بابایی با اومدنت خیلی شلوغ شده الان تو بغل من خوابیدی نازنینم امروز ٣٢ روزت هست ما یه کم برا زردیت که طولانی شده نگرانیم شیرین من . من و بابایی عـــــــــــــــــــــاشقتیم ...
18 مهر 1390